پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

عروسکهای نازم پرنیا و پانیا

تعطیلات تابستونی

برای تعطیلات تابستونی تصمیم گرفتیم که یک مسافرت 3روزه به رامسر داشته باشیم شهر قشنگی بود خصوصا ویلاهای بام رامسر واقعا رویایی وشگفت انگیز بود البته با این تعداد بچه فکر کنم شما هم می تونید تصور کنید که چقدر به ما خوش گذشت این تصویر از ماهی خوردن در جاده دوهزار گرفته شده که واقعا خوشمزه بود جای همه شما خالی بود پیشنهاد می کنم حتما یکبار امتحان کنید ارزششو داره بعد از غذا خوردن یک سری هم به جاده سه هزار زدیم این تصاویر مربوط به مراسم فندق شکنی بود که هرکدام از بچه ها به هر نحوی می خواستند در این قضیه سهم داشته باشند عجب نونهای محلی بامزه ای داشتند واقعا خوشمزه بود از قیمت 2هزار تومنی شون خوشمزه تر بودند ...
28 مرداد 1392

آرزوی پبت نام در کلاس باله

دخترم خیلی دلش می خواد که تو کلاس باله شرکت کنه ولی چون هنوز امکانش فراهم نشده دایما این لباسی که در کودکی موفق به پوشیدنش نشده بود می بوشه وبا این تزینتاتی که طناز جون روی سرش انجام داده در خواست عکس داشتند .به امید روزی که این رویا رو دختر نازم برات به واقعیت تبدیل کنم ...
15 مرداد 1392

خرید گل رز از طرف پدر برای دختر

روزی از روزها که دخترم باپدرش با ماشین بیرون رفته بودند دخترک گل فروشی پشت چراغ به پدر داودی پیشنهاد خرید گل برای دختر خانومش دادکه پرنیا خانوم هم که بسیار مسرور شده بود با وجود اینکه گلها خشک شدند -دور ریخته شدند هنوز این خاطره را تعریف کرد وقند در درونش آب میشود راستی ان روز ان قدر خوشحال بود وبه من می گفت مامانی بیا از من عکس بگیر من هم که از خدا خواسته بودم...... ...
15 مرداد 1392

تولد مامان فاطمه

٥مرداد1392 مقارن با تولد مامان فاطمه بود وعمه نرگس وعمو هادی کیک زیر بغل این روز رو به همراه ما جشن گرفتیم مامان فاطمه تولدت مبارک راستی فردا هم عمو جواد وزن عمو دوباره مامان فطمه رو غافلگیر کردند وبراش کیک خریدند که ما خونه مادی بودیم ونتونستیم تو بذ مشون شرکت کنیم ...
12 مرداد 1392

برسینی وبردیا

یک شب زنگ درب خونه به صدا در اومد ومن درب رو باز کردم و متوجه شدم خواهرم اینا برای دیدن ما اومدن با کلی بستنی که دلتون نخواد خلاصه شب خوبی بود به همه حسابی خوش گذشت ...
6 مرداد 1392